That's no way to speak to your mother!

این چه طرز حرف زدن با مادرته؟ (آدم اینطوری با مادرش حرف نمیزنه!)

I generally get what I want one way or another

معمولا یه جوری (هرطوری شده) اون چیزی رو که میخواهم بدست میارم. 

I hate the way she always criticizes me.

از اینکه یکسره  از من انتقاد میکنه متنفرم.

It was not his way to admit that he had made a mistake.

عادت نداشت به اشتباهش اعتراف کند.

He was showing off, as is the way with adolescent boys.

مثل همه پسر های نوجوان هم سن خودش مشغول خودنمایی بود.

Don't worry, if she seems quiet— it's just her way .

نگران نباش اگه زیاد ساکت به نظر میرسه. اخلافش همینطوره.

After ten years I'm used to the strange British ways.

بعد از 10 سال به رفتار عجیب بریتانیایی ها عادت کردم.

Can you tell me the way to Leicester Square?

ببخشید لیسستر اسکور از کدوم طرفه؟

Get out of my way! I'm in a hurry.

از سر راهم کنار برو. عجله دارم.

We fought our way through the dense vegetation.

به زحمت راه خود را از میان بوته های انبوه باز کردیم.

Kids were running this way and that (= in all directions) .

بچه ها در همه طرف مشغول دویدن بودند.

They decided to split the money four ways (= between four different people) .

تصمیم گرفت پول را  بین 4 نفر تقسیم کنه.

Which way (= for which party) are you going to vote?

به کی رای میدی؟

Make sure that sign's the right way up .

مراقب باش تابلو رو درست نصب کنی.

The area's shoe industry still has a way to go to full maturity.

صنعت کفش سازی منطقه تا رسیدن به توسعه کامل راه زیادی در پیش دارد.

September was a long way off .

هنوز تا ماه سپتامبر زمان زیادی باقی بود.

I'll stop by and see you next time I'm down your way .

دفعه بعد که از طرف شما رد بشم حتما یه سری بهتون میزنم. 

It's been quite a day, one way and another (= for several reasons) .

به دلایل متعددی( از جنبه های مختلف) امروز یک روز خاص بوده. 

I don't know how we're going to manage, the way things are .

نمیدونم چه جوری قراره این وضعیت رو مدیریت کنیم.

Music blared from the open window of the house across the way.

صدای بلند موزیک از پنجره خانه مجاور به گوش میرسید.

She didn't speak a word to me all the way back home.

در مسیر برگشت به خانه حتی یک کلمه هم با من صحبت نکرد.

I'm fighting him all the way.

تا آخرین توان با او مبارزه خواهم کرد.

You can feel that the audience is with her all the way.

مشخصه که توجه مخاطبانش کاملا به خودش جلب کرده.

(that's/it's) always the ˈway

زندگی همینه! این چیزا همیشه اتفاق میافته!

It's not his fault he's so pompous—he was born that way.

دست خودش نیست که اینقدر پرفیس و افادست. انگار تو خونشه!

What's the time, by the way?

راستی، ساعت چنده؟

He received £600 by way of compensation from the company.

از طرف شرکت 600 پوند غرامت به او دادند.

She came to TV by way of drama school.

از مدارس تئاتر پایش به تلویزیون باز شد.

He took whatever came his way.

با هرچی رو که سر راهش قرار میگرفت کنار میامد.

Cut both/two ways ( of an action, argument, etc. ) to have two opposite effects or results

مثل شمشیر دو دم بودن . هم نتیجه خوب و هم نتیجه بد داشتن.

Was it his fault or not? Either way, an explanation is due.

تقصیر اون بود یا نه؟ در هر صورت باید جوابگو باشه. 

Her hair tumbled every which way.

گیسوانش به هر طرف پریشان شده بود. 

He wouldn't allow emotions to get in the way of him doing his job.

اجازه نمیداد احساسات مانع انجام وظیفش بشه.

She always gets her own way in the end.

همیشه آخر سر راه خودش میره.

The pillars gave way and a section of the roof collapsed.

ستونها تخریب شده و بخشی ار سقف فرو ریخت.

He refused to give way on any of the points.

به هیچ حرفی تن در نمیداد. (تسلیم هیچ حرفی نمیشد.)

Flinging herself on the bed, she gave way to helpless misery.

وقتی خود را روی تختخواب انداخت، به ناگاه محنتی عاجزانه او را در برگرفت. 

The storm gave way to bright sunshine.

طوفان جای خود را به درخشش نور خورشید داد. 

The new law goes a long way towards solving the problem.

قانون جدید به حل مشکل کمک شایانی میکند.

He would always go out of his way to be friendly towards her.

همیشه حداکثر سعیش میکنه تا با او دوستانه بر خورد کنه.

It's best to let her go her own way if you don't want a fight.

اگه دنبال دردسر نمیگردی بهتره بذاری راه خودش بره.

I'm going your way—I'll walk with you.

من هم مسیرم طرف شماست. باهاتون میام.

By the third round he knew the fight was going his way.

تو راند سوم بود که متوجه شد مبارزه به نفع اون داره پیش میره.